نقدی بر کتاب تذکره ی شعرای اصفهان
(اثر استاد مصطفی هادوی ـ شهیر اصفهانی)
دوستان عزيزم:
در اين قسمت ـ همانگونه كه بسياری از شما در پيامهای خصوصی
خود خواسته بوديد، و با عرض پوزش از
محضر شاعر گرامی جناب آقای مصطفی هادوی (شهير اصفهانی) ـ پارهای از ايراد و اشكالهای
كتاب [تذكرهی شعرای استان اصفهان] را به عنوان نمونه و به اختصار توضيح خواهم داد:
در كشوری كه روزگاری مهد تمدّن و ادب و فرهنگ بوده است هركس
بايد در حدّ توان خود قدمی بردارد و اين كاروان را برای رسيدن به مقصود و مقصدی
درخور ياری دهد. بديهی است زحمات جناب هادوی «شهير اصفهانی» بر هيچكس پوشيده نيست
و از اين بابت جای بسی تشكر و قدردانی دارد. چنانچه خود در سطر پايانی پيشگفتار
كتاب فرمودهاند:
بر طبع من بلند خيالان روزگار رحمت از آن كنند كه زحمت كشيدهام
و در صفحهی بدون شمارهای كه پس از صفحهی 24 آمده است
شاعر گرانقدر عندليب اصفهانی فرمودهاند:
هست چنين تذكرهای بی گمان درخور
اقليم هنر اصفهان
اما از سوی ديگر جناب هادوی در آغاز پيشگفتار چنين آوردهاند:
شاعران را گر هدف روشنگری است شاعری دنباله پيغمبری است
آری، با اينكه گفتن و شنيدن حرف حق تلخ است اما در تتبّعات
علمی هيچ ملاحظه و مصلحتی نبايد مانع روشنگری شود. پس با ادای احترام خدمت ايشان و
تنها به هدف خدمت و با استعانت از درگاه خداوند يكتا سعی خواهم نمود تا نسبت به
آنچه ممكن است در چاپهای بعد مورد عنايت و استفاده قرار گيرد، مطالبی را عرض
نمايم:
همگان آگاهند كه هر نقدی دو جنبهی مثبت و منفی دارد. از
نقطهنظر جنبههای مثبت، اهتمام شاعر باتجربه و زحمت كشيده در پرداختن به كاری
بزرگ، بر صاحبان نظر پوشيده نيست و كسی نمیخواهد و نمیتواند مانع تابش خورشيد
شود. اما آنچه مرا واداشت تا خلاصهی نقد نامهای را كه بيش از دو سالی از تهيه
مطالب آن میگذرد انتشار دهم درخواست بعضی از دوستان بود كه از طريق پيامهای
خصوصی در مجله اينترنتی اينجانب به نام «مجله ادبی سكستانت» درخواست انجام آن را
داشتند.
پيش از اين در طی مسير قزوين ـ اصفهان با آقای دكتر... و
همسر ايشان كه از جمله شعراى اصفهان هستند، آشنايی مختصری فراهم آمد و سرانجام
صحبت به [تذكرهی شعرای استان اصفهان] رسيد و اينكه صفحهای از اين كتاب نيز به
ايشان اختصاص يافته و هنگامی كه از نقدنامه اينجانب باخبر شدند با اصرار تمام و با
تعصبی كه نسبت به استاد خود داشتند از من خواستند تا از انتشار آن خودداری نمايم.
هرچند ديگر هرگز بين ما ملاقاتی حاصل نيامد اما به احترام درخواست ايشان يادداشتهايم
را در صندوق بايگانی قرار داده و به بوتهی فراموشی سپردم.
اخيراً و بر حسب تصادف در فضای اينترنتی به مطلبی برخوردم
كه در بارهی تجديد چاپ كتاب [تذكرهی شعرای استان اصفهان] سخنی به ميان آمده بود.
پيامهای اينترنتی رد و بدل شد و تعدادی از دوستان علاقمند، در پيامهای خصوصی به
اصرار از من خواستند تا برای استفاده در چاپهای بعد و به منظور كمك به رفع ايرادهای
كتاب، نقد خود را انتشار دهم.
من نيز حيفم آمد تا حاصل ماهها زحمت خود را كه صرف بررسی و
تصحيح اين اثر نمودهام در كنج فراموشی رها سازم. در اين مدت مدام با وجدان خود در
جدال بودم كه چه خوب میشد اگر كتابی در اين حجم و در تيراژ 3000 جلد آنهمه ايراد
و اشكال را در خود نداشت.
نبايد فراموش كرد كه اين اثر در شهر هنرپرور اصفهان [بچاپ]
رسيده است. جايی كه بنا به اظهار خود جناب آقای هادوی (در مقدمهی كتاب) مهد هنر و
ادب در جهان است!
در صفحهی 417 در وصف اصفهان فرمودهاند:
يك جهان ذوق و هنر در تو عيان بر هنرهای تو می بالد جهان
بنابراين آيا بهتر نبود نگارندهی خوش ذوق و خوشقلم ـ كه
بی شك عشق و ايمانشان موجب گرديده تا عمر گرانمايه را مصروف راه ادب و فرهنگ
نمايند ـ با اندكی صرف وقت بيشتر و بهرهگيری از دستيارانی تيزهوش و كارآمد، اثر
ماندگار خود را از آنهمه عيب و ايراد بری می ساختند؟!
ايشان خود فرمودهاند:"دست من هرجا رسد تبليغ دانش می كنم"
حقيقت اينكه اواخر سال 1385 بود كه برحسب تصادف كتاب تذكرهی
شعرای استان اصفهان را ديدم؛ حدود هشتصد صفحه كاغذ گلاسهی نفيس كه طبعاَ بر حجم و
وزن كتاب میافزود و كاری يكّه و يگانه را نويد میداد ـ از آنجا كه خود نيز دستی
بر قلم دارم ـ مشتاقانه آنرا خريدم و با ذوق و شوق فراوان راهی خانه شدم تا ساعتی
از عمر را به مطالعهی آن سپری سازم.
مطابق معمول کتاب را ورقی زدم و در همان نگاه اول، بیسليقهگی
و شتابزدگی در تهيهی اثر، از ميزان ذوق و
شوق و علاقهام كاست. حيفم آمد از كاغذی كه در زير اين چاپ ناموزون از ميان رفته
بود.
به تيزهوشی جناب هادوی پی بردم، زيرا بر جلد كتاب بجای
عنوان مؤلف نوشته بودند:"به اهتمام ..."
واضح است بدون آنكه ما بين مطالب و محتوای كتاب انس و الفتی
برقرار گردد، آنچه از اين سو و آنسو گرد آمده بود را به دست ـ ماشيننويس ـ ناشی سپردهاند
و طبعاً حاصل كار چيزی غير از اين از آب درنيامد! پس هوشمندانه در می یابیم که تأليفی در
كار نيست.
صاحب اثر در سطر دوازدهم مقدمه تأكيد فرمودهاند كه
:«نگارنده را سعی بر اين مبذول گشته كه از جایجای استان هنرخيز اصفهان، آثار
ارسالی را تهيه و تنظيم نمايد و ...»
با نظری اجمالی مشهود است كه در تمام قسمتهای كتاب از دقّت
نظر در نوشتن مطالب و تنظيم آن خبری نيست.
در صفحهی 6 تأسيس انجمن حافظ سال 1357 قيد شده اما در صفحهی
16 آمده:"روزی از روزهای بهار سال 1358 ... بارقهی تأسيس انجمنی بنام...
حافظ در ذهنمان جوانه زد." دو سطر پايينتر در آغاز بند بعد آوردهاند:"امروز
24 سال از آغاز..."
24 سال پس از سال 1358 می شود سال 1382 يعنی [نگارنده] يك
سال پس از تاريخ انتشار كتاب اين متن را نوشته است. (لطفاً دقّت كنيد به كلمهی
نگارنده به معنی نگارگر! كسی كه قلم بدست می گيرد نگارگريست كه بايد ظرائف و دقايق
امر را درنظر داشته باشد.)
بديهی است اينگونه اشتباهات از اعتبار و ارزش اثر می كاهد و
ايمان و اعتماد خواننده را نسبت به اصالت آن از بين می برد. هنوز يك نسل از تأسيس
اين انجمن نگذشته، يك سال اشتباه! آنهم از سوی سرپرست انجمن؟!! آنوقت هزارسال ديگر
محققی كه می خواهد تاريخ تأسيس اين انجمن و مدت بقای آنرا ـ كه به تعبير نويسنده
(درسطر 10 از صفحهی 16) "آغازی بود برای يك حركت عظيم فرهنگی"ـ در تحقيق خود بیاورد چه تكليفی خواهد داشت؟!
در صفحهی 411 سطر 6 در بارهی خود نوشتهاند:"در كنكور
سراسری كشور با رتبهی عالی به دانشسرای عالی تهران راه يافتم." همه
می دانيم حتی تا سال 1350 كه اينجانب تحصيلات متوسطه را به پايان بردم هنوز از كنكور
سراسری خبری نبود. امتحانات كنكور دانشگاهها جداگانه انجام می گرفت و برای هريك
ثبت نامی جداگانه لازم بود. با اين حساب حق داريم ايمانمان را نسبت به اصالت و صحت
بقيهی مطالب از دست بدهيم.
در صفحهی 25 آمده:"احمد آبشاری در سال 1318 ..."
معلوم نيست سال هجری قمری منظور نظر بوده يا شمسی؟! در تمام كتاب از اين تاريخهای
نامعلوم فراوان به چشم می خورد.
در همين صفحه سال تولد شاعر معاصر خانم الهی قمشهای، محل
تولد و ميزان تحصيلات و اطلاعات كليدی ديگر كه برای ثبت و ضبط در تاريخ ادبیات ضروری
است مورد عنايت قرار نگرفته و معلوم نيست آيا ايشان فرزند همان شيخ محی الدين مهدی
الهی قمشهای است يا كسی ديگر و نام پدرش چيست و چه نسبتی با دكتر الهی قمشهای
دارد؟! از اين جمله است بسياری موارد مشابه!
چندين بار، بعضی از شاعران در بيش از يك جا معرفی شدهاند. به
عنوان مثال در صفحهی 223 خادم (آقاميرزا احمد صدری مدرس ابهری) و در صفحهی 224
خادم زنجانی (آقاميرزا احمد صدری) ـ كه ظاهراً هر دو بايد يك نفر باشند ـ عينا
دارای يك «بيوگرافی» و يك زندگينامه و يك
نمونه شعرند!!!
در صفحه 170 ظاهراً تائب در 1285 به دنيا آمده و در 78
سالگی لب به سرودن شعر گشوده و در 1309 وفات يافته، درحاليكه فاصلهی تاريخ تولد
تا وفات او 24 سال بيشتر نيست. خواننده بايد از نام ماههای ذيحجه و اسفند به سال
قمری و شمسی هريك پی ببرد و تازه برای تبديل آنها، دست به محاسبه بزند.
و يا
در يك نگاه معلوم است كه اصول نگارش صحيح در سرتاسر كتاب
رعايت نگرديده است.
يك نكته از اين قبيل را به عنوان نمونه بيان میكنم. آغاز
هر بند (پاراگراف) بايد فاصله بيشتری از حاشيه ـ حدود يك سانت ـ نسبت به ديگر
سطرها داشته باشد...
اصول نگارش نه تنها در مقدمه كتاب به كلی رعايت نگرديده بلكه
در قسمتهای بعد نيز اين نقيصه و بی دقتی های مشابه آن فراوان به چشم می خورد.
البته واضح است كه غالبا اين قبيل ايرادها را به گردن ماشيننويس
می اندازند كه بحق مطلبی نادرست است، زيرا تأييد نهايی كتاب برای ارسال به چاپخانه
با كسی است كه به تكميل آن همّت گماشته است.
در صفحه 3 سطر سيزدهم به اندازه يك كلمه سفيد رها شده است.
از اين نمونه در كتاب بسيار است.
در پايان سطر هفدهم همين صفحه كلمه (ايده) و در ابتدای سطر
هيجدهم دنباله آن (آل) آمده است كه در جای جای كتاب می توان نمونهی چنين ايرادی
را ديد.
بهتر اين بود كه به جای لغت فرانسوی«ايدهآل» عبارت در «حد
كمال» به كار میرفت. نبايد فراموش كنيم كه جامعه، از اديبان خود انتظاری متفاوت
دارد. اديبان سرمشقاند برای ديگران!!
البته بكارگيری لغات بيگانه ـ هرجا ضرورت يابد ـ بايد در
داخل «» قرار گيرد.
ایكاش اشكال به اينگونه ايرادها ـ كه در سرتاسر كتـاب مرتّباً
به چـشم می خورد ـ ختم می شد.
هرچند اگر آن همه عيب و ايراد را نداشت بر اعتبار و ارزش كتاب
و مؤلف ـ هر دو ـ می افزود. عيب و ايرادهايی كه از نظر حروف نگاری، ويراستاری، يك
دستی نوشتهها، و ...، روح انسان حساس و خورده بين را میآزارد. بسيار ساده بود
اگر امور تايپ و صفحهآرايی و تنظيم مطالب و ...، به شخصی خبره و كاردان سپرده می شد
و در نهايت كار تمام شده زير نظر تيزبين صاحب اثر و ديد خوردهبين شخصی ديگر و با
دقت لازم به تأييد نهايی می رسيد.
از تمام اينها گذشته مهمترين مطلبی كه بايد در باره معرفی
شعرا عنوان نمود آنكه «بيوگرافی» تهيه شده توسط اشخاص و خود شعرا، عيناً در كتاب
درج گرديده و به همين دليل متن از يكدستی و يكنواختی و روانی لازم بی بهره است و
مهمتر آنكه درجه ادبی و هنری شاعران مورد رعايت و عنايت قرار نگرفته. مثلاً برای
معرفی شاعری چند صفحه فضا اختصاص يافته در حاليكه شاعری ديگر، تنها در چند سطر
معرفی گرديده و يا، برای نمونهی شعر يك شاعر، فضای چند بيت و برای ديگری حتی چند
صفحه اختصاص يافته است. يعنی كتاب، خواسته يا ناخواسته دچار نوعی بی عدالتی
است!
در قسمت مقدمه (ص 1) سطر چهارم عبارت "به قلم مصطفی
هادوی شهير اصفهانی شاعر و نويسنده معاصر" توضيحی كاملا اضافی است زيرا مقدمه
با نام و عنوان مصطفی هادوی «شهير اصفهانی» پايان يافته است. اين سطر حالت تبليغ
به خود گرفته و برازندهی كاری ادبی نيست، بويژه آنكه در قسمتهای ديگر نيز اين
تأكيد، مؤكداًَ به چشم میخورد.
آقای هادوی (شهير اصفهانی) 8 صفحه از كتاب را به خود اختصاص
دادهاند در حاليكه به هاتف اصفهانی معروفترين شاعر سبك دوره بازگشت ادبی، كليم
كاشانی و كمالالدين اصفهانی و بسياری شاعران متقدم و نامدار مانند صائب، مجمر و
ديگران هر يك تنها يك صفحه و گاهی كمتر!
در سرتاسر كتاب به هيچ شاعری ـ اعم از متقدم و متأخر ـ هشت
صفحه اختصاص نيافته است!
دوستی می گفت آدم حق دارد در كتاب خودش هرچه می خواهد
بنويسد...
گفتم اگر كتاب «منوگرافی» يا شرح حال بود آری! اما اين كتاب
متعلق به تمام شعرای اصفهان است. حتی شاعرانی كه از قلم افتادهاند اما باز هم در
آن سهيماند...
در بين صفحات شمارهدار، صفحههای بی شماره به دفعات اضافه
گرديده است. بعنوان نمونه بين صفحهی 150 و 151 هفت صفحه بدون شماره اضافه گرديده
اين كارِ نامأنوس و ناموزون حاكی از بی سليقگی، شتابزدگی و كم دقتی است. چنين
خطايی را هرگز در طی پنجاه سال حشر و نشر با كتاب در هيچ كتاب ديگری نديدهام هرچند
اگر می ديدم باز هم مجوّزی موجّه بشمار نمی آمد.
صفحهی بی شمارهی ماقبل 151، نيمی از صفحه سفيد و بلاتكليف
است.
و در صفحه 180 سال تولد قمری و سال وفات شمسی است.
در صفحهی بدون شماره پس از صفحهی 185 در شعر آقای جزايری
در بيت دوم [اِی] منادا به كلمهی [ريشه] چسبيده و در بيت چهارم نيز همين اشتباه
رخ داده و [اِی] منادا به كلمهی [ديده] چسبيده و (ای) خوانده میشود که برای
خوانندهی آگاه كار خواندن را مشكل ساخته و برای خوانندهی مبتدی مفهوم و وزن شعر را
ساقط نموده و مهمتر آنكه كار شاعر ضايع گرديده است.
عبارات و تركيبات نامفهوم نيز فروان به چشم می خورد كه از
باب نمونه بايد گفت در صفحهی 97 سطر 17 آمده:"استاد الهی قمشهای را در حكمت
و ادب ايران بس بارز است."
خلاصه آنكه از صفحهی 138 تا صفحهی 481 تنها در يك بررسی شتابزده
بیش از 165 مورد خطا يافتهام.
از باب نمونه اشاره میكنم به صفحهی 391 كه در آن بهجای
«به ندای پير رندان» عبارت «نه ندای پير رندان» و در صفحهی 481 بيت دوم بجای «دست
حاجت» نوشته شده «دست حاجب» و در بيت دوم از صفحهی 325 بجای «هلال» نوشته شده
«ملال» كه دل آدم به حال صاحبان اين آثار میسوزد و عيار كار را از سكه میاندازد؛
و در صفحهی 223 خـادم (آقا ميرزا احمدی صدری مدرس ابهری) و در صفحهی 224 خـادم
زنجانی (آقا ميرزا احمد صدری) با يك «بيوگرافی» و نمونه شعر معرفی گرديده كه نمونه
هايی از اين دست در يادداشتهای اينجانب بسيار است. اگر قرار باشد اشكالات و
خطاهای اين كتاب [وزين!] را معلوم نمايم حداقل دو ماهی ديگر بايد از عمر گرانمايه
را صرف نمايم كه لامحاله مثنوی هفتاد من كاغذ شود. اما اين مشتی بود از خروار!
شايسته است اين نكته را نيز يادآور شوم كه آنچه را گفتم،
نشان می دهد كوچكترين لغو و لغزش را ديدههای تيزبين می بينند و مردم قاضی آثارند و
آيندگان بر اديبان خرده می گيرند زيرا از آنان انتظاری متفاوت دارند.
ادب ايجاب می كند تا نگران حال و حوصله خوانندگان محترم نيز
باشم. بنابراين الباقی ايراد و اشكالها نزد اينجانب محفوظ است. اميد آنكه اگر
روزی كسی دستور تجديد چاپ كتاب را در برنامهی كار خود قرار داد، پيش از هرگونه
اقدامی با اينجانب تماس حاصل نمايد.
به
تاريخ اسفندماه 1391
منصور اعلمی فر
برچسبها:
مقاله ای در نقد تذکره ی شعرای استان اصفهان